آپ رمان
دانلود رمان
دانلود رمان پیچک از چاوان مقدم به صورت رایگان
خلاصه کتاب
درخشان با نگاهی به آذین و توحید گفت: «شاید بهتر باشه این دو نفر کمی با هم صحبت کنند.» آذین لبخند زد، نشانه‌ای از امید و اشتیاق. فیروزه با نگاهی تند، لبخند را خاموش کرد؛ شاید از ترس آینده. توحید هنوز حرفی نزده بود که آیفون زنگ زد. درخشان گفت: «تصمیم با شماست، جناب شهردار.»
  • ویدا
درباره سایت
آپ رمان
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آپ رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.