سه تا دوست سه تا خواهر سه تا دوست واقعی و صد البته شیطون این سه تا دوست باهم توی یه خونه زندگی میکنن اما.... سه نفر دیگه بهشون اضافه میشن که باهم شیطونی کنن و دنیارو با خنده هاشون بترکونن.

در دل شهری پرهیاهو، ماهور با روحیه‌ای شاد و کودکانه، وارد زندگی پسری می‌شود که سال‌هاست در تنهایی و سکوت غرق شده. او با شوخی‌ها و انرژی مثبتش، تلاش می‌کند دیوارهای سرد اطراف دل آن پسر را فرو بریزد.

پسر جوانی که از مشاجره‌ای خانوادگی دل‌خور است، شب‌هنگام به خانه‌اش بازمی‌گردد. در نزدیکی خانه، صدای درگیری او را متوقف می‌کند. با ورود به صحنه، مهاجمان فرار می‌کنند و تنها یک نفر زخمی باقی می‌ماند. پسر او را به خانه‌اش می‌برد و تازه آنجاست که متوجه می‌شود فرد زخمی، دختری با گذشته‌ای پنهان است...

همه چیز داشت گل و بلبل می‌شد برای حوا—تا اینکه مردی مثل پیچ در موتورِ نقشه‌هایش ظاهر شد و همه چیز را از کار انداخت.